رفتم مسافرت :)

سلام

دیروز از تهران برگشتم

مسافرت خوبی بود .خیلی جاها رو گشتیم از جمله میدون انقلاب من وقتی میرم توی میدون انقلاب احساس میکنم وارد تیکه ای از بهشت شدم .واقعا زیباست

دوستام به زور بردنم از اونجا وگرنه تا قرون آخر کارتم رو کتاب میخریدم 

کتاب های جور وا جور خریدم  در مورد :زبان و زیست شناسی و روانشناسی و فرهنگی

کلا شدند 17 کتاب ولی خیلی خوشحال بودم

کتاب های زبان یکیشون در مورد دستخط پیوسته بود و بقیه واسه تافل بودند چون میخوام از الان استارت تافل رو بزنم 

کتاب زیست هم یک دوره ی زیست عمومی خریدم یکی هم در مورد سلول و یکی دیگه در مورد سلول های بنیادی 

دو مطلب واقعا برام خیلی هیجان اوره یکی سلول های بنیادی و یکی دیگه نانو

انشاالله وارد دانشگاه شدم حتما تحقیق و مطالعات گسترده ای روشون میکنم

این از جنبه ی گردشیش 

یه چیزای دیگه همتوی این سفر کوتاه واسم روشن شد 

چیزی که من درک کردم این بود که تهران یه جورایی برای کسانی هستش که هدفی دارند منظورم اینه که همه نوع امکانات و وسیله ای برای پیشرفت کردن مهیا هستش کسی که هدفی داره به راحتی میتونه از امکانات این شهر استفاده کنه و سریع پله های ترقی رو طی کنه اما در شهر های به مراتب کوچک تر  این پیشرفت به مراتب سخت تر میشه 

این یک مورد;مورد بعدی هم اینه که اکثر افرادی که از جاهای کوچک تر مثل شهر  یا استان کوچکتر چه از لحاظ امکانات و جمعیت و چه از دیگر لحاظ ها  به تهران میان آسیب پذیری بیشتری پیدا میکنند یکی به این دلیل که جامعه ی تهران صورت بسیار جدی تری داره و باید زحمت بیشتری کشید دوم اینکه غریبی با شهر و حتی با طرز رفتار مردم میتونه خیلی تاثیر گذار واقع بشه 

سوم اینکه پول حرف اول و آخر رو میزنه!

یکی از بارزترین مسائل همینه هر چه شهر و جامعه بزرگتر این مسئله پر رنگ تر


مورد دیگه که میخوام حرف بزنم در موردش فراموش کردن گذشته ی  آدم هستش

بعضی افراد رو بر خورد کردم توی این سفر که با اینکه یک زمانی از شهر خودمون به تهران رفتند با اینکه انسان های بسیار دوست داشتنی هستند ولی ظاهرا گول زرق و برق زندگی در جای بزرگتر رو خوردند و یادشون رفته کی بودند و از کجا اومدن 

وقتی که با من صحبت میکردند کاملا فخر و مباهات فروختنشون آشکار بود ممکنه خودشون هم از این حالت روانی اطلاع نداشته باشند و توجه نکرده باشند ولی متاسفانه همچنین چیزی حقیقت داره 

یک جوری با من حرف میزدن که انگار نه انگار من هم از شهری اومدم که اونا اومدن 

مثلا چند تا از جمله هاش اینجورشروع میشد:(( راستی شما فلان شهری ها ! ....)).

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد